سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برآی ِ من فقط یک نگـآه ِ تو ، همین قدر که بدآنم هستی ،کـآفیست ...

وقتـی که اونقدر تو خودت غرق میشی

وقتی که حس میکنی هـیچ صدایی رو نمیشنوی

وقتی که همه چیز برات تکراری شدن ... از شدت خستگی خوآب هم نداری ...

وقتی که اشـک هآت دلیلی میشه برای یخ زدنت ! 

وقتی که بین عادت و وابستگی و عشق گیر کردی ... خودت هم نمیدونی باید چیکار کنی

این جور موقع ها یه کسی رو میخوای که با حرفاش آرومت کنه .. یه کسی که نیست ... هیچ وقت نبوده و نخواهد اومد

وقتی که همه چیو جمع میکنی که بری ... وقتی کسی نیست که بگه بـــرگرد ...

وقـــتی که ...

وقـتی که ...

وقتی ...

وقتــی تنــــهــــآیـی ... تنهای تنها ...

پی نوشت:من توی ِ این "وقتی که ها" گـیر کردم ...

با بعض نوشت:چرا هیشکی حِسّت نمیکنه؟ ... چرا نمیفهمن که بابا ! تو هم هستی ...

+نیلوفـر


+ تاریخ پنج شنبه 92/3/30ساعت 7:39 عصر نویسنده «دیوانه ای شبیه هیچکس» | نظر

دلتنگ َت شده ام ...

مث ِ اولین روزهآی غم انگیز ِ جدایی مان،

به خوابم نمی آیی ؟!

+نیلوفر


+ تاریخ دوشنبه 92/3/27ساعت 10:20 عصر نویسنده «دیوانه ای شبیه هیچکس» | نظر

نمی توانم

کار هایم را درست انجام دهم ،

مگــر؛

گوشه ای ، زیر ِ چشمی

مرا نگـآه میکنی ،

که این چنین دست ُ پایم را گم کرده ام ؟!

+نیلوفر


+ تاریخ دوشنبه 92/3/20ساعت 6:58 عصر نویسنده «دیوانه ای شبیه هیچکس» | نظر

سر به سرم نگذارید

حالم که سر جایش باشد؛

با همه مهـــــربان میشوم؛

کار های عقب مانده ام را انجام میدهم؛

اتاقم را هم مرتب میکنم!

_خدا را چه دیدی_

اصلا شاید توانستم تو را هم فراموش کنم !!
.
.
.
فقط سر به سرم نگذارید ...

+نیلوفـر


+ تاریخ یکشنبه 92/3/19ساعت 11:42 صبح نویسنده «دیوانه ای شبیه هیچکس» | نظر

نفرین به من....

نفرین به این دنیای مجاز

که هرچه هست و نیست فقط دروغه ودروغ....

اینجاهمه عاشقن..

اینجاهمه پاکن...

همه جزوآدمای خوب زمینن...

خیلی راحت به همدیگه میگن "دوست دارم"

خیلی راحت لیلی وار باهمه مجنوناحرف میزنن..

اینجامجنون ولیلی بدجوری سرشون شلوغه...

زوددل می بندن،زودترک میکنن

وراحت ترازاون چیزی که فکرشوبکنی فراموشت میکنن

اینجا زیبامینویسن؛

زیبانگاه میکنن؛

زیبانظرمیدن؛

ولی یادشون نیست

پشت این همه صفرویک،

یه انسان نشسته که پرازاحساسه

اینجاهمه فکرمیکنن بابقیه فرق دارنی

وتو دقیقا عین همه هستی

فشون خدای احساس

اینجانباس عاشق بشی

نباس بگی دوست دارم

چون مثل کوه میشه میخوره پس فرق سرت

اینجااحساس دلتنگی زیاده

نفس ها به شمارش

افتاده و همه خستن

ادامه مطلب فراموش نشه!

ادامه مطلب...

+ تاریخ یکشنبه 92/3/19ساعت 11:19 صبح نویسنده «دیوانه ای شبیه هیچکس»

چرا انقد آدما به همدیگه دروغ میگن؟

مگه اگه دروغ نگن،یا نه،اصلاً راستشو نگن چه اتفاقی میوفته؟

نمیگم خودم خیلی راستگو اَم یا اصلا دروغ نگفتم ...ولی باید قبول کرد

بعضیا همه زندگیشون بر پایه دروغاییه گه میگن

انگاری اصلا تارُ پود ِ زندگیشون،همه، از دروغ بافته شده

_همون دروغ هایی که برای هم می بافن_

شده گاهی اوقات حس کنی دروغ برای آدما لازمه!

اصلا اگه دروغ نباشه یه قسمت هایی از زندگی عقب میمونه

بعضی وقتا هم پیش میاد،دروغی که ما گفتیم زندگی یه عده رو ویرون کنه

فقط محض اینکه مشکل زندگی خودمون حل شه

یه عده هم هستن که کلاً برای سرگرمی و خنده دروغ میگن ...

بعضی ها هم یه جورایی برای رَد شدن از خط قرمز هایی که ازخانواده

سرچشمه میگیره،حاضرن به کسانی که براش عزیزن ،هر روز کلی دروغ بگن

 این آدما فکر نمیکنن دروغ هاشون چندین برابر بیشتر از این که برای خودشون منفعت داره،ممکنه یه زندگی رو ....

حالا هی دروغ بگین :|

+نیلوفر


+ تاریخ جمعه 92/3/17ساعت 12:34 عصر نویسنده «دیوانه ای شبیه هیچکس» | نظر

معمولا آدما خودشونو میشناسن دیگه.

ولی بعضی وقتا هم هست آدم حس میکنه،گم شده! تو خودش گم شده!

هر چی میگرده ...پیدا نمیکنه ... خودشو

بهتره بگم خود ِ چند مدت قبل ِ شو ...

بازم میگرده ،آدمه دیگه ،کنجکاوه ...

ولی بازم هیچ نشونی از خودش پیدا نمیکنه

حتی یه دونه ازون اخلاق خوبَ ش پیدا نمیشه

یه خصلت خوب،یه من ِ ساده ، مثل ِ قبلنا
.
.
 میگن آدما بسته به روح ثابتشونن ،ینی تغییر نمیکنن

ینی همون آدمی َن که پنج سال پیش بودن

پس چرا من اون آدم سابق نیستم؟

چــرا نشونی از آدم قبل توی خودم نمیبینم

ینی تغییر کردم ......

+نیلوفر


+ تاریخ جمعه 92/3/17ساعت 12:15 عصر نویسنده «دیوانه ای شبیه هیچکس» | نظر